جدول جو
جدول جو

معنی دس پوشه - جستجوی لغت در جدول جو

دس پوشه
سوت زدن با کمک دست و دهان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرپوشه
تصویر سرپوشه
سرپوش، آنکه اسرار کسی را حفظ کند و به دیگران نگوید، رازدار، رازنگهدار، پارچه ای که زنان با آن سر خود را بپوشانند، آنچه بالای چیزی بگذارند که روی آن پوشیده شود
فرهنگ فارسی عمید
(دِ شَ / شِ)
کنایه از خاموشی است. (برهان) (آنندراج). کنایه از مردم خاموش. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). سکوت و خاموشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ شَ / شِ)
که دارای دوپوش (دوپوشش) است. سقفی بر سقفی: اتاق دوپوشه. اتاقی که سقف آن دولا پوشیده شده باشد. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ شَ / شِ)
بمعنی سرپوش که مقنعۀ زنان و سرپوش دیگ و طبق و خوان باشد. (برهان). رجوع به سرپوش شود
لغت نامه دهخدا
آنچه بر سر دیگ کماجدان کاسه خم و جز آن گذارند تا محتوی آن محفوظ ماند، مقنعه زنان سر انداز. یا سر پوش از سر طبق برداشتن، از روی طبق سرپوش را بر کنار کردن، سری را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پیشه
تصویر دل پیشه
کنایه از خاموشی است
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که مختلط بافته شده باشد پارچه ای که دارای خطوطی بود از دو رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
بذری که به ردیف کاشته نشودبذرپاشی با دست
فرهنگ گویش مازندرانی
اسب زور
فرهنگ گویش مازندرانی
پوشش دست برزگران به هنگام درو، برای در امان ماندن از خارها
فرهنگ گویش مازندرانی
به کمک دست و پا راه رفتن، چهاردست و پا راه رفتن بچه
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه ای که هنگام درو به دست می پچیند تا دست درو کننده را
فرهنگ گویش مازندرانی
دستپاچه، وارفته
فرهنگ گویش مازندرانی
توبره ی دستی گالشی که دارای قفل و بست است
فرهنگ گویش مازندرانی
به جلو هل دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
انعام، پاداش
فرهنگ گویش مازندرانی